نویسنده رمان «دوازدهم» گفت: از نظر من نه تنها در این دنیای داستانی برساخته، هتاکی نسبت به بانو ملیکا صورت نگرفته، بلکه با خواندن داستان متوجه خواهیم شد که در پایان داستان چه شخصیت‌هایی حرمت یافته‌اند و چه شخصیت‌هایی تحقیر شده‌اند.

گروه فرهنگی مشرق - علی مؤذنی نویسنده رمان پرحاشیه دوازدهم که این روزها بسیار حاشیه‌ساز شده به این رمان و سیر شکل‌گیری آن و همچنین حواشی بوجود آمده برای آخرین اثرش اشاره کرده است:

*ایده خلق رمان دوازدهم چگونه شکل گرفت؟

مؤذنی: جدا از این که ما از کودکی با شخصیت امام زمان (عج) آشنا می‌شویم و درباره ایشان می‌شنویم و کم‌کم به اعجاب زندگی ایشان پی می‌بریم و ذهنمان پر می‌شود از سوالاتی که معمولا جوابش در اختیار مردم کوچه و بازار نیست. اواخر دهۀ شصت برای رسیدن به بسیاری از سوالات خودم، شروع کردم در این خصوص مطلب خواندن. به نظرم دوران خیلی پرتلاطمی آمد و البته داستانی. منظورم از داستانی این است که قابلیت‌های دراماتیک بسیاری در آن دوران وجود دارد. روی شخصیت بانو ملیکا کار کردم که حاصلش، اول نمایشنامه‌ای به نام «مفردِ مذکرِ غایب» در دهۀ هفتاد بود و در دهۀ هشتاد هم فیلم‌نامه «ملیکا» را نوشتم که این هر دو چاپ شده‌اند و علاقه‌مندان به هوچی‌گری می‌توانند آن‌ها را هم بخرند و بخوانند و به هوچی‌گریشان ادامه بدهند. ضمن این که در اواخر دهه هشتاد، کتاب جذاب «کمال الدینِ و تمامُ النعمه» شیخ صدوق رحمت‌الله‌علیه را خواندم، البته فقط جلد اولش را، و از استدلال‌ها و احتجاجات او لذت بردم. دلیل شیخ برای نوشتن این کتاب جذابیتی داشت که مرا مدت‌ها مسحور خود کرد. امام عصر (عج) در خواب به شیخ دستور نوشتن کتاب را می‌دهد و شیخ هم نوشتن کتاب را به عنوان یک تکلیف شروع می‌کند. می‌خواستم رمانی در این خصوص بنویسم با محوریت دو تا شخصیت نویسنده که یکی شیخ صدوق باشد و دیگری راوی امروزی. اما وقتی قضیۀ نوشتن جدی شد و شروع کردم به طراحی، نوشته کم‌کم سمت و سوی دیگری به خود گرفت و متوقف شد. البته آن طرح همچنان در ذهنم هست و چه زمانی نوشته یا اصلا نوشته شود یا خیر، نمی دانم، اما درحین کار روی آن موضوع، تکه‌های رمان فعلی به ذهنم می‌آمدند که یادداشت می‌کردم و ناگهان در یک دورۀ چند ماهه با افرادی برخورد کردم، از جمله خانمی که در داستان عنوان ستارۀ اسدی را دارد و شنیدن ماجراهایی از این قبیل، ذهن مرا معطوف به این موضوع کرد که امام زمان (عج) در میان ما زندگی می‌کنند و ...

* چرا دوره کودکی حضرت ولی عصر (عج) را برای روایت انتخاب کردید؟

- مؤذنی: فقط بخش کودکی زندگی حضرت نیست. بخش تاریخی داستان مربوط به دوره کودکی ایشان است وگرنه امام زمان (عج) در روایت‌های معاصر هم حضور دارند.

* چرا سراغ این بخش از تاریخ رفتید و برشی از تاریخ را برگزیدید؟

- مؤذنی: در رمان دلایل این انتخاب مفصل توضیح داده شده. تنها در این مقطع است که یکی از اعضای خاندان امام (عج)، خود مزیدِ بر آزارهای حکومتی می‌شود و برای اجرایی کردن نیت پلید خود دست به اقدامات ناشایستی می‌زند که از نظر من مواد خیلی خوبی برای داستانی کردن این بخش بود. وجود جعفر باعث می‌شود ابعاد مختلفی از زندگی درونی و بیرونی خاندان امام (عج) در مواجهه با حکومت نمایش داده شود. به نظرم مطالعه این بخش خیلی خوب می‌تواند نشان دهد که غیبت امام (عج) چرا صورت می‌گیرد و اصلا چه ضرورتی به غیبت است و مثلا چرا امامت همچنان نسل به نسل در وجود اشخاص ادامه پیدا نمی‌کند و حالا که امام عصر (عج) این امانت را بیش از هزار سال است به دوش می‌کشند، این امامت از چه هیبت و از چه قدرتی برخوردار شده و در چه راز و رمزی فرو رفته و چه بار سنگین معنایی را بر دوش شیعیان گذاشته که صدها سال است به عشق آمدن او روزشماری می‌کنند!

* چگونه به این نحوه روایت در دوازدهم رسیدید؟

- مؤذنی: مهم‌ترین نکته برای من در طراحی داستان این بود که این اعتقاد شیعه که امام (عج) به عنوان حجت خدا بر زمین حضور دارند و به گفتۀ علما که در رمان هم آمده، میان ما زندگی می‌کنند و دل‌های آماده را تسخیر می‌کنند، در داستان اجرایی شود. پس این ضرورت بود که حضور ایشان در عصر حاضر دیده شود. در عین حال بررسی دلایل غیبت هم ضرورتی بود که باید به آن پرداخته می‌شد. یعنی چه شرایطی باعث می‌شود که غیبت، ضرورتی بر وجود ایشان شود؟ دلم می‌خواست در عین حال به فلسفه غیبت هم پرداخته شود و طرح این مطلب که عمر طولانی امام (عج) نه محال عقلی بلکه محال عادی است و حیات ایشان نه بر خلاف علیت که بر خلاف عادت است. نکته جذاب در طراحی داستان برای من این بود که حضور ایشان، زمان هزار و دویست و خرده‌ای سال را امتداد می‌بخشد، یعنی مصداق عملی بخشیدن به معنای ولی‌عصر (عج). پس لازم بود به شکلی از روایت برسم که هم بخشی از گذشته را داستانی کند هم دورۀ معاصر را در بر بگیرد.

*آموزش فیلمنامه نویسی در دل داستان ناخواسته بوده یا تعمدی بر این کار وجود داشت؟

مؤذنی: قطعا مباحث تکنیکی که در داستان مطرح می‌شود، ضرورتی برای پیشبرد داستان است. داستان‌نویس یا فیلم‌نامه نویس مدام دغدغه تکنیک دارد که چگونه داستان را پیش ببرد و از چه راهی بهتر نتیجه می‌گیرد؟ فراموش نکنیم که راوی داستان نویسنده است و رمان در زمان حال دارد توسط او نوشته می‌شود. پس طرح مباحث تکنیکی به ضرورت داستان و به موقعیت راوی برمی‌گردد، که یک‌جا به عنوان نویسنده در حال کلنجار رفتن با متن است و یک‌جا به عنوان استاد فیلم‌نامه‌نویسی سر کلاس به تحلیل و تفسیر متن‌هایی می‌نشیند که نوشته هنرجوهاست.

* رمان دوازدهم را می‌توان یک رمان دینی قلمداد کرد؟

مؤذنی:‌ من البته بین دینی و مذهبی درمباحث تخصصی تفاوت قائلم، همان تفاوتی که میان تعریف دین و مذهب وجود دارد. رمان دینی رمانی است که مباحث مطروحه در آن، گسترۀ وسیع معتقدان به دین را در بر می‌گیرد، مثل این که به زندگی حضرت رسول (ص) بپردازیم. البته این که چه کسی با چه نگاهی به زندگی ایشان بپردازد، حتما اثری متفاوت ایجاد می‌کند، اما در اصول که تفاوتی نیست. رمان مذهبی در عین این که منبعث از یک تفکر دینی است، انحصاری‌تر به موضوعات نگاه می‌کند. مثلا تفاوت‌هایی که در نوع نگاه علمای اهل تسنن با علمای شیعه در بسیاری از مسائل وجود دارد. بنابراین این رمان هم دینی است هم مذهبی. وجهه مذهبی بودنش قوی‌تر است، چرا که اعتقاد به وجود امام زمان (عج) به این صورت در شیعه وجود دارد نه در سایر مذاهب.


* برخی معتقدند اقبال مخاطبان به رمان دینی با کاهش روبرو است؟

مؤذنی: اصولا اقبال نسبت به هر نوع کتابی کاهش پیداکرده. خیلی سال است این بحث مطرح است که خوانندگان تیراژهای سه هزارتایی داستان در پیش از انقلاب کجا رفته‌اند که سال‌هاست ما به تیراژ هزار نسخه رسیده‌ایم؟ اما این را هم قبول دارم که به نسبت رمان‌های اجتماعی، اقبال به رمان‌های دینی خیلی کمتر است. یکی به این دلیل که بخشی از کتابخوان‌های ما نسبت به محتوای دین گارد دارند و دلیل دیگر این که تودۀ مردم هم که به دین علاقه‌مندند، با کتاب خواندن، آن هم از جنس داستان و رمان، چندان مانوس نیستند و عادت کرده‌اند مطالب دینی را فقط از طریق سخنرانی در مساجد بشنوند و دلیل سوم، پرداخت ضعیف در این گونه آثار است که رغبت مخاطب را نسبت به خوانده شدنشان کم می‌کند. بعلاوه، مگر ما اصلا چند تا رمان دینی داریم؟ می‌توانیم آن‌ها را حتی به شمارش درآوریم، چون از این طرف هم نویسندگان خیلی علاقه‌مند به ورود به این گونه محتوایی نیستند. این جمله را از خیلی نویسنده‌ها شنیده‌ام که می‌گویند سری را که درد نمی‌کند، دستمال نمی‌بندند.


*با این حال شما به سراغ یک موضوع دینی رفتید.

مؤذنی: به عنوان نویسنده باید به موضوعاتی که دغدغه ذهنم می‌شوند، پاسخ بدهم. بنابراین نمی‌توانم خودم را به سلیقه بازار کتاب بسپرم که ممکن است در مقطعی به دلایلی که همه می‌دانیم، نسبت به آثار دینی اقبال نشان ندهند. وظیفه من به عنوان نویسنده چیست؟ من در جامعه‌ای زندگی می‌کنم که بیشترین تعطیلاتش به تولد و وفات چهارده معصوم بر می‌گردد. اکثریت مردم شیعه‌اند و نسبت به معصومین عرق و تعصب دارند، بعضی کمتر بعضی بیشتر. تا کارشان جایی گیر می‌کند، حتی تحصیلکرده‌ها که برخوردشان با دین کمتر احساسی است، نذر می‌کنند و متوسل می‌شوند. بزرگترین همایش مذهبی ما هرساله در دهۀ اول محرم اتفاق می‌افتد. ازدواج‌ها به قبل و بعد از محرم و صفر موکول می‌شود. بیشترین مسافرت در داخل کشور به مشهد و حرم حضرت امام رضا (ع) است. بنابراین، پرداختن به موضوعات دینی و مذهبی جزء ضرورت‌های انکارناپذیر جامعه ماست. من با عنایت به چنین رویکردی است که گاهی داستانی در این خصوص می‌نویسم.


* در خلق یک رمان تا چه اندازه می‌توان به متون روایی و تاریخی پایبند ماند؟

مؤذنی: به اصل روایت و تاریخ دینی، مخصوصا وقتی پای معصومین در میان است، مؤکدا عرض می‌کنم به دلیل قدسی بودنشان، باید پایبند بمانیم. همچنان که مؤکدا عرض می‌کنم که دنیای داستان اقتضائات خودش را دارد. فرقی نمی‌کند هر اتفاق یا هر حادثه یا هر واقعه‌ای وقتی می‌خواهد داستانی شود، ناچار است قید و بندهای داستانی را بپذیرد. اگر قرار است در این مورد داستان بنویسیم، پس باید تحمل پذیرش قیود داستانی را هم داشته باشیم، وگرنه چه اصراری به نوشتن داستان است؟ روایات را به همان صورتی که هستند، منتشر کنیم. حالا فرض را بر این بگذاریم که تحمل لازم برای پذیرش چنین قیودی به وجود آمد. این قیود چه هستند؟ حتی یک اتفاق ساده هم وقتی می‌خواهد از حالت گزارش یا خاطره، دگردیسی داستانی پیدا کند، شامل قید و بندهای داستان می‌شود تا جذاب شود و تعلیق پیدا کند و خواننده را به خواندن مشتاق کند. اصول و قواعد داستان اهمیت بسیار زیادی دارند و اگر درست به کار گرفته نشوند، هیچ داستان خوبی نوشته نخواهد شد. بنابراین تعهد به محتوای هر محتوایی، یک طرف و متعهد بودن نسبت به ابزار کاری که در این جا اصول داستان است، یک طرف. وظیفه من به عنوان داستان‌نویس این است که کارم را درست انجام بدهم و موقعیت‌های داستانی را طوری طراحی کنم که مخاطب به درک درستی از واقعۀ تاریخی یا غیر تاریخی برسد و در عین حال لذت هم ببرد. اگر داستان تعلیق نداشته باشد، مخاطب داستان را رها می‌کند. اگر فضاسازی لازم در موقعیت‌های مختلف داستانی درست اتفاق نیفتد، مخاطب به تو می‌خندد و برخوردش با تو عاقل اندر سفیه خواهد بود.

*نویسنده تا کجا مجاز است در رمان دینی خلاقیت ایجاد کند و از متن تاریخ خارج شود؟

مؤذنی: عرض کردم هیچ ضرورتی وجود ندارد که در اصل قضیه دست برده شود، بلکه داستان‌نویس باید سیر واقعه را که به آن نقطه خاص در تاریخ منجر شده، متناسب با اقتضائات داستان پرورش دهد، بسترهای لازم را فراهم کند تا چگونگی ابعاد واقعه برای مخاطب روشن شود. نمونه عرض کنم: در منابع هست که امام (عج) در زمان فوت پدرشان در مدینه به سر می‌بردند. همچنین در منابع هست، موقعی که قرار می‌شود جعفر بر بدن مطهر امام حسن عسگری (ع) نماز بخواند، ناگاه امام (عج)، حالا اگر نگوییم ظاهر شده‌اند، حاضر شده و جعفر را کنار زده‌اند و خود بر پیکر پدر نماز خوانده‌اند. اجازه بدهید همین بخش را بررسی کنیم. چگونه می‌شود؟ امام (عج) که در مدینه بوده‌اند، پس این حضور چگونه قابل توجیه است؟ خود را با وسیله نقلیه آن زمان به این سرعت رسانده‌اند؟ اصلا چرا امام حسن عسگری (ع)، فرزندشان را نه با ملیکا که با مادر خود به همراهی احمدبن‌مطهر به مدینه فرستاده‌اند؟ آیا با پیش‌بینی مرگ خود خواسته‌اند، امام (عج) را از مهلکه دور نگه دارند؟ داستان‌نویس این جاست که باید برای این سوال‌ها حتی اگر در واقعیت به آن‌ها اشاره‌ای نشده، پاسخ پیدا کند. باید شبکه استدلالی‌اش طوری تنظیم شود که به همه این سوال‌های پاسخ داده نشده یا منابع ناکافی در مورد بسیاری از وقایع ذکر شده که بسیاریشان یکدیگر را نقض می‌کنند‌، به پاسخی در خور شأن معصومین برسد و نیز نیاز داستانش را به روابط علت و معلولی برآورده کند. در ادامه، طبق روایات شیعی، جعفر، امام (عج) را می‌بیند، امامی که او را کنار می‌زند تا خود بر بدن پدر نماز بخواند. دو حالت دارد: یا جعفر از وجود امام (عج) باخبر بوده یا بی خبر. در هر حال، با این حضور از وجود امام (عج) با خبر می‌شود و چون طالب قدرت بوده و برای رسیدن به مقام امامت حرص می‌زده، به دست و پا می‌افتد تا امام (عج) را پیدا کند. حالا وقتی وارد حوزه داستان می‌شویم، این سوالات پیش می‌آید که مگر می‌شود ملیکا، نواده امپراتور روم شرقی در این خانواده شناخته شده نباشد؟ آیا ازدواج ایشان با امام یازدهم پنهانی بوده؟ جعفر خبر داشته یا نداشته؟ خانواده جعفر؟ جعفر خودش مطرود بوده، زن و بچه‌اش که مطرود نبوده‌ و از این قضیه باخبر بوده‌اند؟ آیا محبت خانواده امام (ع) شامل حال بچه‌های جعفر می‌شده؟ اصلا رابطه‌ای بوده یا به کل قطع بوده؟ می‌بینید که تخیل داستان‌نویس در چنین ماجرایی چگونه وارد می‌شود و چگونه باید چنین منابعی را سر و شکل داستانی بدهد که هم منطق روایت حفظ بشود و در عین حال وقایع تاریخی نیز با همه لغزندگی، طوری روایت شوند که فریاد اعتراض بلند نشود.

* فریاد اعتراض که بلند شده است!

مؤذنی: متاسفانه. اما توجه کنید که این اعتراض از چه جنسی است! جعفر کذاب، به عنوان مردی که برای به دست آوردن مقام امامت حریص است، مردی که شرابخوار است و زن‌بارگی می‌کند، در موقعیت داستانی مفروض باید ناگهان تغییر موضع داده، با بانو ملیکا مؤدبانه صحبت کند؟ یا مثلا خلیفه و مشاورانش که عامل به شهادت رساندن امام حسن عسکری (ع) هستند، باید در مقابل ملیکا کرنش کنند و با او مؤدبانه سخن بگویند؟! سوال من این است که چرا تلاش نویسنده در ارائه یک زن با رفتاری مقتدرانه در مواجهه با جعفر و نیز حکومت و دربار مورد اشاره قرار نمی‌گیرد که همه بخصوص خلیفه را به تحسین خود وا می‌دارد؟ چطور به این نکته توجه نمی‌شود که «اشواق»، به عنوان قوی‌ترین زن دربار خلیفه چطور در مقابل ملیکا زانوی احترام به زمین می‌گذارد یا چرا به تکبری که ملیکا در رفتار با خلیفه و مشاور از خود نشان می‌دهد و آن‌ها را تحقیر می‌کند، اشاره نمی‌شود؟ از نظر من این هتاکی به مقام ملیکا نیست که شخصیت منفی داستان در رفتار و گفتارش انجام می‌دهد. این رفتارها و گفتارها از جنس همان اقتضائات داستانی است که عرض کردم. هم باید شخصیت پردازی کنی هم فضاسازی. از نظر من نه تنها در این دنیای داستانی برساخته، هتاکی نسبت به بانو ملیکا صورت نگرفته، بلکه اگر بدون غرض داستان را بخوانیم، متوجه خواهیم شد که در پایان داستان چه شخصیت‌هایی حرمت یافته‌اند و چه شخصیت‌هایی تحقیر شده‌اند. ملیکا بانویی است که با اقتدار خود در رفتار و گفتار‌، قدرت ظاهری معاندین را به زیر می کشد، همان طور که مثلا امام علی النقی (ع) با اقتدار خود در مواجهه با قدرت نمایی متوکل، او را زار و زبون و شکست خورده بر جای می‌گذارد!

منبع: فارس

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 1
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 0
  • کتاب خوان ۱۲:۴۴ - ۱۳۹۳/۰۵/۰۶
    0 0
    این کتاب از بهترین رمان هایی است که در مورد امام زمان نوشته شده است.

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس